« عشق یا دنیا » فقط تویی که آرامش میدی، الهی به امید تو
همیشه وقتی دلم می گرفت منزوی می شدم و به گوشه ای پناه می بردم و یا کمی جابجا می شدم ، حالا تا دلم می گیره می نویسم و عجب خوب شده با نوشتن کمی آروم می گیرم. می گفتند کار تو نیست اما باور نمی کردم؛ یه نفر هم بهم خندید که چه قدر ساده ای بچه. او هم راست می گفت: من یه احمقم. دوروبرم پراز گرگ های درنده و روباه های موذی و توله های هار است و من هم مثل گربه ای سالوس این ور و اون ور میرم و خجالت باز می گردم و وقتی که در آینۀ معرفت به خودم نگاه می کنم به جز زشتی و گنده دماغی چیزی نمی بینم. الهی جانم بستانی بهتر است. من که می دانم قیامتی هست و مرگ چند قدمیه و دنیا یه چشم به هم زدن استارت زده و خاموش می شه اما باز هم خر می شم. کاشکی خر! رفتارم ، عقلم و دنیام همه خرکی میشن و همش به فکر این تنٍ لشٍ کثیف و متعفن می افتم . خداوکیل! تو خودت حساب کن ببین شاعر چی میگه: « همی میردت عیسی از لاغری / تو در بند آنی که خر پروری » هنوز حرفم تموم نشده، چرا زورت میده؟ واقعا راست گفتم تو خری! تو خری! تو خری!.دارم با خودم حرف میزنم تو که تو آینه ای چرا ناراحت میشی؟ من دارم منیّت نفهم و احمق خودمو میگم، تو هم که تو آیینه ای فکر نکن که خوب به نظر می آیی؟ تو هم اگه من نباشم نیستی. منٍ من هم نه؛جسم کثیف من نباشه بهتره . دگه حالم ازت بد میشه. بدبخت! فکر کردی همیشه همین بساطه؟ تو دو روز دیگه ت نمیتونی بخوری. فکر کردی تا کی جولون میدی؟ اون موقعی که بیفتی رو زمین و بالا پایین نتونی بری نتیجۀ همین جولون دادنه و اعمال مغرورانه. کاشکی می دونستی و حرص دنیا رو نمی خوردی؛ آخه بدبخت! این دنیا خنده داره! حسنک وزیر با اون عظمتش وزیر محمود بود و حشمتی داشت؛ به دار آویخته شد. کاشکی فقط دار بود، تحقیرش کردن. کاشکی فقط تحقیر بود، سنگش زدن. کاشکی فقط سنگ بود، هفت سال بالای دار بود و به خاک نرفت. سر بیچاره جایی دفن و تنش هم پس از هفت سال جایی. تو که تا این حد افسوس ارزش های دنیا رو می خوری ؛ عقل نداری و درسی هم که خوندی الکیه. آخه بی انصاف! به قول سعدی: «هر چه را نپاید دلبستگی را نشاید». چهل سالته، بیست سال کارمندی. ده سال دیگه مونده با سر بلندی تمومش کن و به فکر اون جهان باش. مگه دو روز ناپایدار این دنیا هم غصّه داره؟ ناسپاسی کردن هم حدّی داره. خدا رحمت کنه باز هم سعدی می گه: « زره باز پس مانده ای می گریست/ که مسکین تر از من در این دشت کیست؟ - جهان دیده ای گفتش ای هوشیار/ اگر مردی! این سخن گوش دار – برو شکر کن چون به خر بر نه ای / که آخر بنی آدمی خر نه ای » کاشکی حداقل سعدی خودش بود کمی سخنرانی می کرد. حرفاش خیلی به دلم نشسته ولی مگه میکروفنی بهش میدادن ؟ فکر نکنم. تازه! من یه شب میکروفن از دست یکیشون گرفتم خیلی بدش اومد. داشت از عصبانیت می ترکید و مجبور شدم زودی تمومش کردم و بهش برگردوندم.دیگه نمی دونم چی بگم؟ هر چی هست دنیاست جالبه . زیبایی هاش فریب دهنده یه. منم سر دو راهیش
موندمعشق یا دنیا؟ ناصر محبوب پور
دی ماه 92
درباره این سایت